بسم الله الرحمن الرحیم
امروز قانونی در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید که عقد موقت را قانونی اعلام کرده و هر گونه الزام را در خصوص ثبت این واقعه نفی کرده مگر در سه حالت:
1. شرط ضمن عقد2. توافق طرفین بر ثبت 3. تصمیم بر بارداری و حاملگی.
پس از تصویب این قانون در برنامه خانه ملت مناظره ای بین دو نفر از مخالفان و موافقان با شرکت حجة الاسلام قربانی نماینده قائن به عنوان نماینده موافق و خانم دکتر الهیان به عنوان نماینده مخالف برگزار شد.
آقای قربانی مهمترین دلیلی را که برای موافقت ذکر کرد تاکید بر حفظ آبروی افرادی که تن به ازدواج موقت می دهند بود اما خانم دکتر الهیان در راستای مخالفت خویش به آسیبهای روحی و آبرویی ناشی از بارداری اشاره نموده و عدم توافق اولیه زوجین بر بارداری را دلیلی کافی ندانست
حقیر می گویم صد البته که حق با خانم الهیان بود. ای کاش ظرف مناظره آقای قربانی نیز آقا بود تا حیای زنانه مانع تاکید بیشتر نشود. به آقای قربانی و سایر موافقان قانون الزام بر ثبت در سه موردی که ذکر شد می گوییم: در اینکه ازدواج موقت مشروع است و باید کاملا قانونی باشد حرفی نیست اما آیا شما از آسیب های احتمالی پس از عقد غافل مانده اید؟ ممکن است مرد و زن هنگام عقد تصمیم بر بارداری نداشته باشند اما در صورت غلیان احساسات و نیروی جنسی چه تضمینی برای باردار نشدن زن میتوان فراهم کرد؟ممکن است زن یا مرد یک لحظه در اثر شدت احساسات تصمیم بر بارداری بگیرند و آنوقت دردسرهای حقوقی و آبروئی پس از آن شروع خواهد شد. لذا بجاست همانگونه که خانم دکتر الهیان تاکید داشتند حتما همه موارد عقد موقت ثبت شود.
علاوه بر این عقد موفت غیر از بارداری پیامدهای دیگر نیر دارد. مثلا مادر زوجه چه در عقد موقت و چه در عقد دائم بر زوج و فرزندان او حرام می شود. اما در صورتی که واقعه عقد موقت مخفی بماند ممکن است محذوریت ازدواج با مادر زوجه در صورتی که جوان باشد یا مصلحت دیگری از قبیل انگیزه مالی و ... هر چند نادر صورت گیرد. این اتفاق را حقیر شاهد بوده ام که اتفاق افتاده است به این ترتیب که آقایی برای اینکه با خانمی محرم شود دختر 10 ساله او را با شهادت یکی از دوستانم برای چند دقیقه عقد موقت کرده بود. اما پس از محرم شدن با مادر آن دختر بین زن (مادر دختر) و مرد علاقه شکل گرفته و آن دو علیرغم همه تذکراتی که دریافت کردند با هم ازدواج کردند!! حال اینکه اگر واقعه عقد موقت دختر ثبت شده بود ازدواج حرام صورت نمی گرفت.
امید است که نمایندگان ملت بیش از این دقت به خرج داده و در تصویب قوانین همه مصلحتها را مد نظر قرار دهند.
به نام خدا
کاش انتخابات ریاست جمهوری در کشور ما دو مرحله داشت! یک مرحله مردم نخبگان را انتخاب نموده و در مرحله بعدی نخبگان رئیس جمهور را تعیین می کردند. اینکه در کشور ما فردی بتواند با ایجاد یک موج توده مردم را با خویش همراه نموده و فارغ از اینکه صلاحیت اعتقادی، اجرائی و مدیریتی لازم را داشته باشد به قدرت برسد و یا حتی در صورت عدم انتخاب نیز بتواند جریان بیافریند میتواند تا حد زیادی آسیب زننده باشد.
ما میتوانیم نظیر این اتفاق را در سال 58، سال 76، سال 80 و سالهای 84 و 88 شاهد باشیم.
به نام خدا
همیشه اشخاص و جریانهایی هستند که به هر پدیده به چشم یک موقعیت خوب یا بد بنگرند و آن را فقط از زاویه منافع شخصی و گروهی خویش بسنجند. انقلاب اسلامی ایران نیز از همین پدیده هاست.
هنگامی که توسط یک جریان انقلابی فضای جامعه متغیر شده یا بنیان حکومت سست میشود جریانات دیگر نیز میکوشند بخت خویش را در این گردونه بیازمایند برخی از این جریانات می کوشند این حرکت را شتابی بیشتر دهند منتها با تز و شیوه خود مانند سازمان مجاهدین خلق و برخی دیگر همینقدر ریسک را هم نمیپذیرند صبر می کنند جریان اول اگر به پیروزی رسید در لحظه آخر به یکباره ارمغانش را به یغما برند مانند نهضت آزادی و لیبرالها.
طمعی که دولتهای خارجی و اجانب به ثمرات انقلابی دوخته اند نیز یکی از تهدیدات این انقلاب است.
توجه داشته باشید که یکی از همین جریان ها کافی است تا نتیجه یک انقلاب را مصادره کند. ما این اتفاق را در کشورهای آسیای میانه و افغانستان و بحرین و عراق و ... و کشورهای آمریکای جنوبی از قبیل شیلی و ... دیده ایم. وقتی تاریخ اول انقلاب را می خوانم تعجب می کنم که علیرغم همه این اتفاقات چگونه این انقلاب پابرجا ماند.
ترور شخصیتهای برجسته و توده مردم توسط سازمان مجاهدین، رخنه مارکسیستها و توده ای ها در مجالس قانونگزاری و مراکز مهمی از قبیل سپاه پاسداران و دانشگاه ها، خیانت شخصیتهای مهم مانند رییس جمهور بنی صدر ، قبضه دولت توسط ملی گرایان و نهضت آزادی، اختلاف جریانهای مذهبی با همدیگر آنسان که هر جریانی جریان دیگر به آمریکایی بودن متهم می کرد و سرانجام جنگ تحمیلی هشت ساله.
و اگر نبود کارشناسی غیر کارشناسانه جریان لیبرالیسم و نهضت آزادی شاید انقلاب اسلامی حتی در جزئی ترین موارد نیز کاملا بر مبنای فقه حکومتی شیعی شکل میگرفت. شاید از همین رو امام رحمة الله علیه در نامه ای که به آیت الله منتظری نوشتند فرمودند :«والله من از اول با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم» اما چه می شد کرد که این جریان قسمتی از افق نگاه مردم را تسخیر کردند و امام مجبور شد بسان جدش انعطاف گونه برخورد کند. جدش علی علیه السلام صبر کرد تا انقلاب جهانی و ابدی پیامبر زنده بماند و او نیز علیرغم مخالف بودن نخست وزیری بازرگان را پذیرفت تا از اختلافات فراوان و هضم شدن انقلاب در این اختلافات جلوگیری کند. ما در همه این جریانات نقش رهبری را در جهت دادن حرکت انقلاب بارز می بینیم. اگر رهبری نیز مانند سایر شخصیت ها به منافع جناحی یا شخصی می اندیشید یا اینکه مانند برخی از آقایان سریعا تحت تاثیر افراد و اتفاقات قرار می گرفت یا شجاعت و صلابت لازم را برای صیانت از ارمغان انقلاب نداشت شاید حتی نوبت به خوش خدمتی سگ امپریالیزم صدام دیوانه نمی رسید و قبل از جنگ مقصود جریانهای غیر دینی حاصل می شد. وجود این جریان در قانونگزاری و تدوین قانون اساسی سبب شد تا برخی از صور حکومتی کاملا منطبق با قالب فقه حکومتی نباشد اما این هنر فقه شیعه است که در هر صورتی توان بقا دارد و مجاهدتهای عالمان بزرگی چون آیت الله شیخ مرتضی حائری یزدی، آیت الله شهید بهشتی، آیت الله دکتر محمد مفتح، و ... توانست فرصت انطباق قانون اساسی با بیشترین حد ممکن با فقه شیعی را تضمین کند. اگر چه متاسفانه لیبرالها از همان نجف و نوفلوشاتو با بیت امام درآمیختند اما باز شجاعت امام در لحظه آخر کار خودش را کرد و این جریان را به عقب راند. البته این جریان باز هم ضربه بزرگی به این انقلاب زد به نوعی که این انقلاب مجبور شد برای بقای خویش قسمت عمده قالب حکومتی غربیان را بگیرد هر چند که در محتوا همان اصالت را حفظ کرد. سرانجام امام خمینی هنگامی که لیبرالیسم و نهضت آزادی به جنگ مستقیم ضروریات دین آمد و ماهیتش بر همگان مشخص گشت آن را از گردونه انقلاب حذف کردند.
جریان دیگر وجود مراجع تقلید و روحانیونی بود که فقط در احکام عبادی ممحض شده و طعم فقه عملی را نچشیده بودند. افرادی چون سیدکاظم شریعتمداری که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با این جریان همراه نبود و پس از پیروزی انقلاب نیز تحت تاثیر گروهک خلق مسلمان قرار گرفت و از گردونه انقلاب خارج شد. (البته کتاب «شریعتمداری در دادگاه تاریخ» متاسفانه تعصب و غرض ورزی را با تاریخنگاری آمیخته است) یا آیت الله سید حسن قمی که با انقلاب زاویه گرفت. برخورد امام با این جریان نیز به گونه ای بود که مردم براحتی بتوانند بین جریان صحیح و ناصحیح روحانیت و مرجعیت تشخیص دهند.
امام رحمة الله علیه پیش از پیروزی انقلاب سازمان مجاهدین خلق را طرد کرد. این گروهک پس از پیروزی به ترور و حذف فیزیکی شخصیتهای بزرگ روی آورد ولی حمایت مردم از خط ولایت فقیه توانست به مقدار زیادی این فتنه را خنثی کند.
در همه این اتفاقات و نظایر اینها امام خمینی با صلابت همچون کوهی استوار ایستاد و مردم نیز با پیروی از ولی فقیه توانستند ارمغان انقلاب را حفظ کنند.
ما به ذکر همین نظایر بسنده کرده و از ذکر اتفاقات و جریانهای متعدد دیگر باز می ایستیم.
آری آنچه تضمین کننده حفظ اصول یک انقلاب و بقای استقلال یک کشور است وجود رهبری خبیر، شجاع و موقعیت شناس و زیرک است. به روح و روان امام راحل درود می فرستیم و از خدا میخواهم که وی را با جدش امیرالمؤمنین علیه السلام محشور گرداند.
بسم الله الرحمن الرحیم
ساعت هشت و نیم شب بود که لباده و عبای خاکستریمو به تن کردم و در حالی که عمامه سفیدمو روی سرم جابجا می کردم از خونه زدم بیرون. هنوز در خونه رو کاملا نبسته بودم که نیم نگاهی به درختهای عریان پارک روبروی خونه انداختم. تابستون که این پارک پر از زائر بود مجبور بودم برای عبور از کوچه قدمهامو تندتر بردارم. تا حد اقل بتونم در عرض پنج دقیقه پنجاه متر کوچه رو به آخر برسونم. چرا که کلمه "حاج آقا" با لحنها و لهجه های مختلف از داخل پارک بر سرم طنین انداز می شد و وادارم میکرد وایسم به حرفاشون گوش بدم. گاهی ازم درباره آداب زیارت و گاه درباره حق الناس یا احکام شرعی می پرسیدن. بعضی وقتها هم بعضی زائرا یادشون می رفت که اومدن زیارت امام هشتم علیه السلام و ایندفعه بدون اینکه وقتمو بگیرن با صدای بلند ناسزا یا متلک و قلمبه نثارم می کردند، وانگهی یادشون رفته بود که این لباس لباس تبلیغ دستورات همون امامی هست که اومدن به زیارتش! توی همین پارک دوستای خوبی از اهواز، همدان، میانه، تبریز، رشت، زاهدان، بندرعباس، و حتی پاکستان و لبنان پیدا کردم. دوستانی که هر چند وقت یه بار با زنگ و پیامک و ایمیل خاطره دوستیمونو تجدید می کنند. اما برهنگی درختها و سرما همه اون هیاهو و نشاط رو در هاله ای از خاطرات دفن کرده بود.
دیشب اما هنوز چند قدمی بیشتر برنداشته بودم که صدای مهربان مردی منو نگه داشت.
_ سلام حاج آقا!
_ سلام و رحمة الله
_ حاج آقا ببخشید یه سؤال داشتم، ولی اگه سردتونه یا عجله دارید مزاحمتون نباشم.
_ نه آقا! این عمامه سفید که روی سرم گذاشتم یه تابلوی بزرگ پاسخگویی به مسائل دینی و اخلاقی هست. وظیفمه در خدمتتون باشم بفرمایید با اشتیاق گوش میدم.
_ حاج آقا! چند وقت پیش یه عالم سنی به تورم خورد که یه حرفایی زد که منو مردد کرده ذهنم درگیر شده! اون عالم سنی معتقد بود که همه ما مجبوریم چون ما از خودمون اختیاری نداریم پس اگر گناه هم بکنیم به اراده خدا بوده یا اگر به ما ستم بشه باز هم به خواست خدا بوده. بنابراین خدا هم همه امر و نهیش یه جور بهانه است تا سرِ ما رو گرم کنه!! و همه عاقبت بهشتی میشیم حتی شیطان هم بهشتی میشه چون که به خواست خدا تکبر کرد و به اراده خدا اغوا میکنه!!
_ ببخشید شما تحصیلاتتون چقدره؟
_ چطور مگه؟!
_ میخوام ببینم چطوری مسئله رو با هم مرور کنیم.
_ آها! من تا سوم راهنمایی بیشتر نخوندم اما همه کتب شهید مطهری رو خوندم و حداقل در حد دیپلم میتونم متوجه بشم.
_ ببین آقا جان! نظر شیعه اینه که نه جبر محض و نه اختیار محض! جبر محض نیست چون شما در انتخاب خیلی از اعمال اختیار دارید. حتی اگر در موقعیتی اضطراری گیر کردید باز هم به نسبت به اون حالت اختیار دارید یعنی مسیر مشخصه. مثلا شما در جایی زندانی هستید و نمی تونید برای نماز وضو بگیرید اما به نسبت به همون حالت باز هم یه اختیار دیگه مطرح میشه که شما اگه ممکنه تیمم کنید و نماز بخونید. اختیار یک حالت از بین رفته اما اختیار همه حالات که برای انسان از بین نرفته. یا مثلا در جایی هستید که مجبورید در یک فضای ظالمانه زندگی کنید اختیار تغییر فضا رو ندارید و از طرفی توان مهاجرت هم ندارید خب اختیار قلبی که از شما سلب نشده الّا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان مثل مؤمن آل فرعون که اگر چه نمی تونست فضای دبار فرعون رو عوض کنه اما باز اختیار اعتقادی ازش سلب نشده بود بنابراین به صورت اختیاری در درونش عمل فرعون رو رد میکرد و مانع تاثیر تبلیغات فرعون بر خودش میشد. از طرفی اختیار محض هم نیست چون شما نمی تونید بعد از اینکه یک عمل رو انتخاب کردید همه شرایط به ثمر رسیدن اون عمل رو تضمین کنید. مثلا اقدام به مسافرت به شهر اصفهان می کنید اما ممکنه تصادف مانع رسیدن شما بشه یا تصمیم میگیرید فلان کار خیر رو انجام بدید اما همه حصول و وقوع همه نتایج کارتون از عهده شما ساخته نیست. لذا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: عرفت الله بفسخ العزائم و نقض الهمم (( خدا را از طریق باز شدن گره ها (شکستن جبرها) و سست شدن اراده ها و همتها (شکستن اختیارهای محض) شناختم)) از طرفی یکی دیگه از چیزهایی که میتونیم نتیجه بگیریم اختیار محض نیست اینه که ما اختیار قبضه کامل نتایج کارامونو نداریم مثلا شما اختیارا به طرف یک شیشه سنگ پرتاب میکنید اما بلافاصله پشیمون میشید آیا میتونید کاری کنید که سنگ برگرده و به شیشه اصابت نکنه؟! بنابراین نظر شیعه بر این هست که نه جبر محض و نه اختیار محض وجود داره بلکه چیزی بین جبر و اختیار برای انسان حاکم هست. اما اینکه گفتید اون عالم سنی این حرفو زده برای این هست که اهل تسنن مبانی فکریشون غالبا بر مبنای جبر محض یا اختیار محض شکل گرفته و این هم یه ریشه تاریخی داره که فعلا نیاز به گفتنش نیست.
_ خدا خیرتون بده حاج آقا خلاصم کردید! می دونید برای چی میگم؟ چون من سه سال از عمرم به کثافت کاری گذشت. قبلا توی ... کار میکردم اما بعد معتاد شدم و از اونجا اخراج شدم کم کم به حدی خراب شدم که شبها توی همین پارک می خوابیدم اما بعد توبه کردم و از اعتیاد خلاص شدم اونوقت گفته اون عالم سنی منو به فکر واداشته بود که نکنه پس من مجبور بودم که معتاد بشم بنابراین توبه کردنم هم بیخودیه!!
(و من ترجیح دادم فقط با خنده و تظاهر به قهقهه بر بطلان گفتار اون عالم سنی تاکید کنم.)
مرد که خنده من اطمینان بیشتری بهش داده بود گفت: _ حاج آقا می دونید چطوری شد توبه کردم؟ میخوام ببینم توبه من قبوله؟
_ چطور مگه؟
_ دو سال پیش آخر ماه صفر یه دسته عزاداری می رفت سمت حرم امام رضا علیه السلام. من کنار خیابون وایساده بودم که یکی اومد بهم گفت بیا یکی از پرچمهای جلو دسته عزاداری رو تو بردار. من در حالی که از امام رضا علیه السلام خجالت می کشیدم پرچمو برداشتم و هی به امام رضا علیه السلام می گفتم آقا ببخشید! آقا غلط کردم! آقا دیگه توبه می کنم! الآن دو ساله که پاکم اما من در این سه سال باعث شرمساری زن و بچه ام شدم آیا خدا توبه منو قبول می کنه؟
_ برو بابا! گرفتی ما رو؟! مرد حسابی امام رضا بهت نظر کرده از منجلاب نجاتت داده اونوقت هنوزم شک داری! تو الآن خیلی از من بهتری! مطمئن باش که خدا توبه تو رو قبول کرده.
بعد از رد و بدل شدن یه شماره تلفن و یه تعارف ساده اون مرد تائب اون نظر کرده امام رضا علیه السلام رفت و من باز هم نگاهی به پارک خاموش انداختم و به کرامت امام رضا علیه السلام فکر کردم. قربونتون برم امام رضا که حتی پارکهای شهرتون هم مثل حرمتون اسرار بزرگی رو در خودشون نهفته دارند. زمانی درختهای پارک پذیرای یه معتاد کارتون خواب بودند و زمانی هم از فاصله نه چندان دور داستان رهیدنشو می شنیدند.
بسم الله الرحمن الرحیم
سال 1379 حجة الاسلام شیخ علیرضا سنجری اراکی نقل میکرد که آیت الله سید محمدصادق حسینی روحانی فرموده بودند: معروف است که می گویند حضرت ابوالفضل علیه السلام در شریعه فرات دست در آب فرو برد تا آب بیاشامد لیکن چون به یاد عطش امام حسین علیه السلام افتاد آب را ریخت و بر تشنگی صبر کرد لیکن در مکاشفه ای دانستم این قضیه درست نیست واقعیت این است که حضرت ابوالفضل علیه السلام اصلا قصد نوشیدن آب نداشتند بلکه آن حضرت میخوواستند اسبشان آب بنوشد زیرا اسبهای اصیل عربی تا صاحبشان ب نیاشامد آب نمی خورند لذا حضرت عباس علیه السلام نیز وانمود کردند که آب مینوشند تا اسبشان آب بخورد اما راوی واقعه که این صحنه را می دیده از نیت حضرت علیه السلام بی خبر بوده است لذا گمان کرده که حضرت عباس میخواسته اند آب بنوشند اما به خاطر امام حسین علیه السلام آب ننوشیده اند. در حالی که این تصور صرفا برداشت شخصی راوی وقایع کربلا و زائیده خیال اوست و ابوالفضل العباس جوانمردتر و با ادب تر از این هستند که پیش از امام خویش آب بنوشند.
سلام
امروز از خیابان پروین عبور می کردم که اطلاعیه روی شیشه دفتر فروش مصالح ساختمانی توجهم را جلب کرد. یکی از دوستان نیز چند روز پیش از من خواسته بود تا یک کار کم زحمت برای برادرش که دانشجوی پیام نور بود پیدا کنم.
روی برگه اطلاعیه با فونت درشت نوشته شده بود: به یک خانم مسلط به کامپیوتر با مدرک دیپلم نیازمندیم.
رفتم داخل دفتر و بعد از سلام و احوالپرسی پرسیدم: «ببخشید آقا! راجع به اطلاعیه روی در می خواستم بپرسم حقوق ماهیانهش چقدره؟!» مرد در حالی که ژست حاتم طائی به خودش گرفته بود گفت: «220 تومن»
با خودم اندکی دو دو تا چهار تا کردم و گفتم: خوبه به هر حال این حقوق برای این دانشجوی پیام نور کارسازه! باید این آقا رو راضیش کنم که به کارمند آقا هم رضایت بده!... و بعد بی معطلی گفتم: «یکی هست هم مسلط به زرنگاره هم مسلط به ورد اکسل و حسابداری هم بلده اسمبل کامپیوتر هم سرش میشه خیلی پسر خوبیه!» هنوز حرفم تمام نشده بود که مسئول دفتر چشمانش را درشت کرد و در حالی که خودکارش را در دستش میفشرد گفت: « اونجا نوشتیم خانم!» گفتم: «برای شما که فرقی نمی کنه این جوونی که من میگم خیلی به کار کامپیوتر وارده روابط عمومیشم بیسته»
مرد در حالی که وانمود می کرد حوصله چانه زدن ندارد با قیافه ای حق به جانب گفت: « خب اونوقت ما بشینیم سبیل آقا رو تماشاکنیم؟! بالاخره زنی گفتند مردی گفتند مردا که بر و رو ندارند قربونت!»
من در حالی که احساس می کردم همه موهای سرم به نشانه علامت تعجب سیخ شدهاند از دفتر مصالح فروشی بیرون آمدم. آنقدر پکر بودم که جوی کنار پیادهرو را ندیدم و ناگهان احساس کردم زانویم تیر کشید! و بلافاصله این سؤال در ذهنم رژه رفت که «آخه من توی جوب چیکار میکنم؟!»
خدایا! چقدر فقیرم! فقری که از ذره ذره درونم می جوشه دلمو آتش میزنه و حسرتی وصف ناپذیر وقتی که نگاه به بی ثمری درخت که نه! خار وجودم می کنم.
شکرت که با فقرم آینه غنای خودت شدی. بیخود نیست تا میگم انت الغنی بی اختیار میگم انا الفقیر.
آتش وجودم خاکسترم می کنه. ببار ای سحاب رحمت.
دستم تهی است.
خدایا منو با خودم تنها نذار.
از ویرانی وجودم خارجم کن.
وحشت زده ام!
ای عامر!
چند سالی است که به مدد هنر واژه پردازی مطلبی بر سر زبانها افتاده به نام مردم سالاری دینی. لیکن باید توجه داشت که این اصطلاح میانه چندانی با مبانی فقه حکومتی شیعی ندارد.
مردم سالاری دینی دو معنا میتواند داشته باشد
الف: مردم بر طبق موازین دینی بر سرنوشت سیاسی اجتماعی خویش حاکمند.
ب: مردم در انتخاب جهت دینی در حکومت متبوع خویش مختارند.
بطلان معنای دوم کاملا واضح است و پرواضح است که کسی که حکومت اسلامی را می پذیرد دیگر نمیتواند جهت آن را خودش انتخاب کند بلکه باید به همه جهات و موازین اسلامی در حکومت گردن نهد و مصداق کسانی که میگفتند آمنا ببعض و نکفر ببعض نباشد. بارها شنیده ایم که برخی در صحبتهای عامیانه برای اثبات اختیار در انتخاب جهت دینی به آیه لا اکراه فی الدین استمساک میورزند. این آیه مربوط به انتخاب جهت دینی در حکومت نبوده و ناظر به کسانی است که هنوز اسلام نیاورده اند لیکن وقتی کسی پس از اتباع رشد دین اسلام را بپذیرد دیگر نمیتواند از اصول آن تخلف ورزد و باید عبودیت محض داشته باشد.
تفسیر اول از مردم سالاری دینی به این معنا که مردم بر طبق موازین دینی بر سرنوشت سیاسی اجتماعی خویش حاکمند نیز میتواند قابل نقد باشد. زیرا اگر چه مردم بر طبق موازین دین اسلام باید از حکومت اسلامی پیروی کنند لیکن بر سرنوشت خویش حاکم نیستند. بلکه در بسیاری موارد ممکن است دین با خواست آنان متفاوت باشد و پر واضح است که در این صورت آنان بر سرنوشت خویش حاکم نخواهند بود بلکه دین سرنوشت آنان را رقم خواهد زد.
لیکن این به این معنا نیست که مردم در حکومت دینی نقش ندارند بلکه بیعتهای مختلف که در زمان پیامبر اکرم صورت گرفت از قبیل بیعت رضوان و بیعتی که مردم در روز غدیر بر ولایت امیرالمؤمنین کردند نشان میدهد که حکومت دینی بدون اقبال مردمی جریان نمی یابد. و این البته با مشروعیت متفاوت است. نمیگویم در صورت مخالفت مردم حکومت دینی مشروعیت ندارد می گویم مجال جریان نمی یابد. از همین رو پیامبران نیز با دلیل و برهان مردم را به دین خدا و حاکمیت الله فرا می خواندند حتی شما می بینید که در غیاب موسی حکومت هارون اگر چه مشروعیت داشت اما متاسفانه مجال جریان نیافت و سخن هارون به موسی که این قوم مرا مخذول کردند شاهد این ادعاست. صبر حضرت علی بر حکومت ابوبکر و عمر و عثمان نیز از سر ادبار مردم بود و الا حضرت می توانستند با شمشیر ابوبکر و عمر و عثمان را سر جای خویش بنشانند لیکن با توجه به اینکه مردم اقبال نکرده بودند شورشهای احتمالی و بغضهایی که در دلها نهفته میشد توان اجرای احکام خدا را از بین میبرد. و البته دلیل صلح امام حسن نیز اینگونه بود. با همین توضیحات بطلان سخن یکی از رجال سیاست که گفته بود حتی حکومت امیرالمؤمنین نیز در صورت عدم اقبال مردم مشروعیت نمی یابد مشخص می شود زیرا پر واضح است که عدم مشروعیت با مجال جریان نیافتن متفاوت است. حکومت امیرالمؤمنین در حالی مشروع است حتی اگر مجال جریان نیابد.
بنابراین اگر چه بطلان مردم سالاری دینی مبرهن است لیکن دین سالاری مردمی نیز به این معناست که دین با کمک و حمایت مردم مجال حاکمیت می یابد. کما اینکه اگر کسی به حاکمیت دین در جامعه کمک نکند و دین مهجور شود مرتکب بزرگترین کبیره ها شده است که شرح آن در انواع مکاسب تحت عنوان ولایت طاغوت به قلم فقها ذکر شده است. همانگونه که امام سجاد علیه السلام حتی از خیاطی برای دستگاه حاکمه غیر دینی نهی کرده اند. و عذابی هم که برای قبیله ای از بین اسزائیل نازل شد برای این بود که خوبان امت در جهت حاکمیت دین و جریان احکام شرعی تلاش نکرده بودند.
دین سالاری مردمی یعنی اینکه مردم با تمام وجود در جهت حاکمیت دین تلاش نموده و در اجرا و استقرار آن کاملا مطیع خواست خدا و ولی خدا باشند.
بسم الله الرحمن الرحیم.
پریروز وقتی 31 سالم تموم شد یه لحظه خودمو در ذهنم وارسی کردم دیدم باورم نمیشه که اینقدر از عمرم گذشته باشه. حالا یا این بخاطر اینه که از شدت حب دنیا نمیخوام باور کنم به مرگ نزدیکتر شدم یا به خاطر ناهمگونی شخصیت و سنم هست. توضیح اینکه برخی آدما رو که میبینی به حدی شخصیتشون بزرگه که باورت نمیشه سنش به این کمی باشه شخصیت اینجور ادما رشد کرده و اگه نگیم از سن تقویمیشون بزرگتر شده حداقل اندازه واقعی همون سن رشد شخصیت داشتند. مثلا دکتر سیدعبدالعزیز قائمی طباطبائی که باورم نمیشه این مرد پرکار و این علامه خبیر 48 سال داشته باشند. یا افرادی مانند بوعلیسینا که باورت نمیشه این همه خدمات فکری و علمی و طبی و اندیشه ژرف فقط در قالب 58 سال عمر ظاهر شده باشه. و یا ... .
اما نگاه میکنم به خودم میبینم همه 31 سال در خواب سپری شده میفهمم که اینکه باورم نمیشه 31 سالمه علاوه بر حب شدید دنیا بخاطر عقب موندن شخصیت انسانی به نسبت عمرم هم هست. ولی با اینهمه ناامید نیستم. به قول معروف تا ریشه در آب است امید ثمری هست. بلکه عنایت خدا دستگیرم بشه و این خس بی سر و پا رو به رودخانه اهل ولا بندازه و به دریای معرفت برسونه.
ایمان دارم خدایی که بدیها رو تبدیل به حسنات و نیکیها میکنه بر روشنایی خانه عمر من هم تواناست که ان الله علی کل شیء قدیر.
بسم الله الرحمن الرحیم
غضنفر از القاب حضرت علی علیه السلام و به معنای پهلوان شجاع است. لیکن چند سالی است در ادبیات طنز فارسی از این نام به عنوان نماد انسان احمقی یاد میشود که کارهایش مضحک و خندهدار است. این رویه آنچنان با افراط پی گرفته میشود که حتی حکایات ملانصرالدین و جحا هم به این اسم برگردان میشود.
شاید اولین بار مجله گلآقا از این اسم برای طنز سیاسی استفاده و در کاریکاتورها و طنزهایش این نام را بر روی شخصیتی نظیر دخو نهاده بود. اما کمکم این نام از ادبیات طنز خارج و به عرصه جک و لطیفه نیز آورده شد.
سال گذشته و پیش از حذف وبلاگم در پیامرسان به این رویه اعتراض داشتم اما برخی بزرگواران ادعا میکردند افرادی که این لقب حضرت امیر را در جکها بکار میبرند اصلا اشارهای به نام مقدس امیرالمؤنین ندارند. حقیر نیز این ادعا را میپذیرم لیکن یادآور میشوم درست است که گویندگان جک و لطیفه انشاءالله!!! موقع گفتن جک به این اسم کوچکترین اشارهای ندارند لیکن اگر زمانی کسی که این قبیل جکها را خوانده یا شنیده است از فراز منابر یا رسانه بشنود یا در ادبیات مذهبی بخواند که غضنفر از القاب حضرت علی علیهالسلام است ناخودآگاه ملازمه ای در ذهنش صورت نخواهد گرفت و خاطرش درگیر خلجان ناشی از این شهرت نخواهد شد؟! و آیا مگر بزگداشت شعائر اسلامی که از مصادیق بارز آن اسامی و القاب بزرگان دین است واجب نیست؟!
ای کاش برادران و خواهران ایمانی از نقل و حتی شنیدن و خواندن لطیفههایی که یکی از القاب حضرت امیرالمؤمنین را به سخره میگیرد اجتناب ورزند تا به یاری خدا این سنت ناپسند از میان برداشته شود.