ایام محرم رفته بودم روستای هنویه و نایگ از توابع بشرویه
ظهر عاشورا مقتل خونده بودم و یه گوشه ای نشسته بودم گریه می کردم که یه دفعه یه پسر 6 یا 7 ساله اومد پیشم و بهم گفت : آقا شیخ گریه نکن! بعد یه شکلات از تو جیبش درآورد و بهم تعارف کرد. من تو حال و هوای گریه بهش اعتنا نکردم و با دستم بهش اشاره کردم برو. پسرک که خیال کرده بود من شکلات دوست ندارم ، نصف کیکشو جلو صورتم گرفت و گفت : این خوبه؟!!! تو رو خدا گریه نکن!
امروز مقابل تلویزیون نشسته و نظاره گر تصاویر جانخراش به خاک و خون کشیده شدن مردم مظلوم و بی دفاع غزه بودم؛ ناگاه چهره دوست داشتنی مجاهد بزرگ امام موسی صدر در نظرم مجسم شد و این پرسش اندیشه ام را به خویش مشغول کرد که به راستی اگر امام موسی صدر اکنون حضور داشت چه می کرد؟آیا او همچون اکثر قریب به اتفاق مسلمین و زمامدارانشان نگرانی خویش را از فاجعه غزه تنها در قالب تأسف نشان می داد؟
به راستی اگر زمامداران ممالک اسلامی دست از خود کامگی برداشته و به منافع مشترک جهان اسلام و هدف والای آن ــ که همانا اعتلای کلمه توحید است ــ می اندیشیدند ، عزت مردم ستمدیده فلسطین را عزت خویش دانسته و ستم بر آنان را ستم بر خویش می دیدند ، اینگونه بی تفاوت سکوت می کردند و چون شیطانی اخرس ، سکوت مرگبار خویش را چراغی سبز بر اعمال ددمنشانه صهیونیسم غاصب می ساختند؟ مگر به ما نیاموخته اند که جهان اسلام مرز جغرافیایی نمی شناسد و همه مسلمین در سراسر کره زمین نسبت به آنچه که به سایر مسلمین می گذرد مسئولند؟ اگر هر یک از مسلمین فقط به رفاه خویش بیندیشد و تنها مراقب محدوده محل سکونت خویش باشد آنگاه واژه « امت واحده » چه مفهومی خواهد داشت ؟ مگر نشنیده اند این سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را که « هر که شب را به صبح رساند و در اندیشه سامان یافتن امور مسلمین باشد مسلمان نیست » ؟
زمامداران ممالک اسلامی آنگاه که به مصالح جزئی محدوده جغرافیایی خویش بیندیشند و تا هنگامی که هر یک از مسلمانان چراغ عافیت را فقط و فقط برای خانه خود بخواهد ، ابر شوم ذلت بر سر مسلمین یایه گستر خواهد بود ؛ و آنان را یارای اعتلای حق نخواهد بود.
برادر و خواهرم آیا تا بحال با خود اندیشیده اید که چرا دشمن فقط امثال امام موسی صدر را می رباید و امثال بهشتی را آماج تهمت ها قرار داده ودر نهایت ترور می کند لی با زمامداران دیگر مالک اسلامیو روشنفکرانشان چندان مشکلی ندارد؟ چرا محافلی همچون کانون رهپویان وصال را هدف بمب گذاری قرار می دهد ولی در مقابل مجالسی که آتش تفرقه شیعه و سنی را روشن می کنند و یا به روشنگری و افشاء توطئه های دشمنان بی تفاوتند بی هیچ خطری به راه خویش ادامه می دهند؟ آیا جز این است دشمنی دشمنان دین تنها با روحانیون و روشنفکرانی است که با بیان و بنان خویش توطئه های دشمنان را افشا نموده و به مبارزه با آنان برمی خیزند؟
آری ! اگر آحاد مسلمین بدانند که مسائل جهان اسلام فراتر از مرزهای جغرافیایی است و زندگی تنها در تحصیل اسباب رفاه و آسایش خویش و اطرافیانشان خلاصه نمی شود و اگر متوجه این نکته شوند که تضییع حق مردم غزه ستم بر همه امت است و اگر بدانند حیات و زندگی حقیقی اعتلای کلمه توحید و تلاش در راه تحقق آن است که « ان الحیاة عقیدة و جهاد » دیگر مجالی برای جولان دادن دشمنان دین باقی نخواهد ماند و البته بر روحانیون متعهد و دانشگاهیان بیدار است که با تمام تلاش رسالت الهی خویش را به انجام رسانند و امت اسلام را از این خواب گران بیدار سازند.
بنام خدا
(( مطلب حاضر فعلا در وبلاگ منتشر می شود تا با بررسی آرا و استقبال شما گرامیان ، نحوه نشر معارف مورد نیازشناسی قرار گیرد . در آینده تفصیل این مطالب به صورت کتاب در اختیار برادران و خواهران ایمانی قرار خواهد گرفت.))
امشب که از مقابل حرم می گذشتم و چشمم به گنبد نورانی حرم مطهر حضرت امام رضا علیه السلام افتاد به خاطرم رسید که مرحوم شیخ عباس قمی در شرح کیفیت شهادت امام رضا علیه السلام به نقل از ابواالصلت هروی می نویسد :
هنگام تدفین بدن مبارک امام رضا علیه السلام قبر آن حضرت پر آب و چند ماهی در آن ظاهر شد ؛ یکی از ماهی ها که از سایر ماهیان بزرگتر بود آنها را بلعید. سپس بنا بر فرمان امام دعایی که از آن حجت بزرگ خدا فرا گرفته بودم را خواندم تا آب داخل قبر فروکش کند و خشک شود. پس از مراسم تدفین ، مأمون مرا به حضور طلبید و از من خواست آن دعا را به وی بیاموزم. اما از آنجا که عنقای سرّ خدا بلند آشیانه تر از حضیض دام دشمنان خداست ، دعای مذکور از زوایای خانه ذهنم رخت بربست تا مأمون را بدان دسترسی نباشد. مأمون که گمان می کرد دعا نزد من است مرا محبوس ساخت. چهار فصل سال یکی پس از دیگری سپری می شد ومن هر روز دلتنگتر از روز قبل . پس از یک سال که سینه ام مضیق شده و جانم به لب رسیده بود یک شب را به امید صبح رهایی بیدار مانده به دعا و نماز مشغول شدم و انوار مقدس آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین را شفیع قرار داده از خداوند خواستم مرا نجات دهد. هنوز دعای من تمام نشده بود که صبح وصال دمید و خورشید عالم افروز امام جواد علیه السلام در زندان مأمون طالع شد .
شب که بودم با هزاران گونه درد سر به زانوی غمش بنهاده فرد
جان به لب از حسرت گفتار او دل پر از نومیدی دیدار او
از درم ناگه در آمد بی حجاب لب گزان از رخ برافکنده نقاب
کاکل مشکین به دوش انداخته وز نگاهی کار عالم ساخته
گفت ای شیدا دل محزون من وی بلاکش عاشق مفتون من
کیف حال القلب فی نار الفراق گفتمش والله حالی لایطاق
امام علیه السلام به من فرمودند: ای ابوالصلت ! گویا سینه ات تنگ شده است ؟ گفتم : بلی والله ! امام محمد تقی علیه السلام به من فرمودند : برخیز! . ناگهان زنجیر از پای من جداشد . امام دست مرا گرفتند و از زندان بیرون آوردند ؛ نگهبانان با اینکه مرا میدیدند ولی به اعجاز امام علیه السلام توان سخن گفتن نداشتند. هنگامی که از زندان خارج شدیم ، امام علیه السلام فرمودند : تو در امان خدایی پس از این هیچگاه تو و مأمون همدیگر را نخواهید دید. و البته این خبر امام محقق شد.
برخی ذکر کرده اند که ابوالصلت به امام جواد علیه السلام گلایه کرد که چرا زودتر به یاریم نشتافتید ؟ امام علیه السلام فرمودند چون تو در این یکسال مرا به یاری نطلبیدی !
ممکن است از مطلب اخیر که برخی ذکر نموده اند ، اینگونه استنباط شود که امام تقی علیه السلام یا از حال ابوالصلت بی خبر بوده اند و یا منتظر بوده اند که ابوالصلت امام را به یاری بطلبد آنگاه به یاری او بشتابند. احتمال اول بنا بر عقیده شیعیان واضح البطلان است و احتمال دوم هم به این معناست که امام در طول این یک سال نسبت به حال وی بی تفاوت بوده اند و از یاری او آن هم فقط به این دلیل که از ایشان یاری نخواسته مضایقه نموده اند که بطلان این احتمال هم بدیهی است.
سؤال : _ بنا بر صحت مطلبی که بنا بر نقل برخی در ذیل این حکایت نقل شد ، _ چرا تا ابوالصلت پریشان نشد و دست به دعا برنداشت ، اما جواد علیه السلام او را نجات ندادند ؟
در پاسخ می گوییم :
اولا : خداوند نام مبارک معصومین علیه السلام را وسیله گشایش قرار داده و استجابت دعا را مقرون توسل به آنان ساخته است. آنچنانکه باطن و روح قبولی توبه آدم ، فرود آمدن کشتی نوح ، سرد شدن آتش بر ابراهیم ، خلاصی یوسف از چاه و زندان ، اتمام درد فراق یعقوب ، پیروزی موسی بر فرعون ، قبولی توبه داود ، ملک و منزلت سلیمان ، سرافرازی مریم و نجات عیسی علیهم السلام همه و همه حقیقت توسل به انوار چهارده گانه معصومین بوده است. بنا براین توسل ابوالصلت به معصومین علیهم السلام سبب تعجیل و تأجیل خلاصی وی شده است. و شاید نقل مذکور اشاره به همین معنا باشد : «که اباصلت باید با توسل به اهلبیت، رهایی خویش را تسریع می بخشید. »
ثانیا : معصومین علیهم السلام در برابر تقدیر الهی دارای رضای محض می باشند و نسبت به اراده الهی هیچ داعیه ای جز تسلیم ندارند. شاید عدم خلاصی ابوالصلت در طول یک سال ناظر به همین قضیه می باشد.
ثالثا : مطابق روایات ، خداوند بلا و مصیبت را مایه رفعت کاخ ایمان و تقرب به درگاه ایزدی قرار داده است ، همچنانکه خود ائمه اطهار نیز بیش از سایر انسانها در معرض بلا و مصیبت قرار داشته اند . بدون شک گرفتاری ابوالصلت که از شیعیان خاص امام رضا و امام جواد بوده نیز مایه تقرب بیشتر او نزد خدای متعال بوده است.
تفصیل و توضیح دلائل سه گانه را به یاری خدا در مطالب آتی بصورت مجزا پی خواهیم گرفت.
رابعا : آنگونه که این گدای حقیر درگاه اهل بیت فهمیده است : اصلا نیاز نیست که ما از امام علیه السلام بخواهیم که گرفتاری ما را برطرف نمایند یا فلان خواسته ما را برآورده سازند بلکه باید بکوشیم در ادای حقوق امام مرتکب تقصیر ، غفلت و یا عصیان نشویم . زیرا بنده حقیقی که معرفت کافی به کرامت مولای خویش دارد هرگز نگران خواب و خوراک خویش نمی شود چون می داند که مولای کریم نسبت به او اهمال نخواهد داشت. همانگونه امام زمان عجل الله تعالی فرجه فرمودند : انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم « ما در رفع نیاز شما کوتاهی نمی کنیم و شما را از یاد نمی بریم. »
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند
شاید بسیاری از ما تجربه کرده ایم که چه بسا درخواستی که از خدا داشته ایم و به صلاحمان نبوده است و چه بسیار بنده نوازی ها از ائمه اطهار دیده ایم بی آنکه در آن موارد درخواستی داشته باشیم.
بنابر این اگر پرسش ابو الصلت از امام جواد علیه السلام در خصوص تاخیر آزادی ، صحت داشته باشد ، می توان آن را اینگونه حمل کرد که ابوالصلت از حقیقت توسل و امداد الهی سؤال نموده است .