ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه / مست از خانه برون تاختهای یعنی چه ** شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای / قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه ** زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب / این چنین با همه در ساختهای یعنی چه ** نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی / بازم از پای در انداختهای یعنی چه ** سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان / وز میان تیغ به ما آختهای یعنی چه ** هر کس از مهره مهر تو بنقشی مشغول / عاقبت با همه کج باختهای یعنی چه ** حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار / خانه از غیر نپرداختهای یعنی چه
و ما امرنا الا کلمح البصر اراده ما کمتر از پلک زدنی واقع میشود و این اراده را در خلقت تعبیر نموده است که اراده همان فعلیت است لیکن چه فعلیتی که ناگاه بر دل عاشق فرود می آید و پرده بر می اندازد که عاشق بیچاره را از غفلت نیستی بیدار می نماید و تا او را با تلنگر هستی بیدار میسازد با صد جلوه دلربا عشوه فروشی میکند تا عاشق کور از همه چیز با صد دیده بینایی کوری به کار خویش او را تماشا نماید و باز مگر بیرون تاختن مست در کوچه ای که دیوار آن زبور مستی میخواند جز نوای سرشکنی رقمی دیگر خواهد داشت؟! .. مستی که چون میخواهد محبت خویش بنمایاند کوزه عاشق میشکند و سرش به سنگ فراق میساید و باز با این همه این رقص مستی در کوچه هستی جز تلاطم نظاره گران و صد دل عاشق حرکات این مست بیرون تاخته شدن ارمغانی دیگر نخواهد داشت؟!
اما این پرده چیست؟ و آن خانه کجاست؟
پرده همان وحدانیت ذات اوست که هزار هزار رادع ظلمانی و هزار هزار حجاب نورانی دارد و اگر سابقه لطف ازل نبود این پرده نشین مکرم روح افزای رند بازاری نمیشد و خانه همان گنج نهان است که انی کنت کنزا خفیا و برون تاختن برآوردن عاشق و برون تاختن همان نمایاندن که فاحببت ان اعرف