بسم الله الرحمن الرحیم.
دیروز عصر با خانم رفته بودیم خرید. شب از مسیر چهارراه شهدا و خیابون آزادی برمی گشتیم خونه که سر چهارراه زرینه یکی از دوستان به موبایل تماس گرفت و من مجبور شدم برای جواب دادن تلفن بعد از چهارراه کنار خیابان بایستم. در حین صحبت متوجه شدم که یک دختر و پسر جوان کنار خیابان ایستاده اند و پسر مطلبی را برای دختر توضیح می داد. البته بخاطر اینکه متاسفانه من توی این مسائل خیلی شوتم متوجه قضیه خاصی نشدم ولی خانم که متوجه غیر عادی بودن شرایط شده بود به سمت اونا رفت و تا به نزدیکی اونها رسید پسره با سرعتی خاص به پیاده رو برگشت و به من که نگاهش می کردم گفت: خوب نگاه کن مگه چیه؟ منم به رگ غیرتم برخورد و از موتور پیاده شدم و دنبالش راه افتادم. جوان که سعی کرده بود تیپ بزنه ولی از قیافه و از لباسهاش که با هم ست نبودند براحتی می شد فهمید که در یک خانواده متوسط زندگی می کنه رفت سر چهارراه و جلوی یکی از مغازه ها ایستاد. وقتی بهش رسیدم گفتم: چی میگفتی تو پیاده رو کرکری میخوندی؟! جوان با دیدن من که معمولا با لباس شخصی تردد میکنم و بخاطر محاسن بلند و ییراهنی که همیشه روی شلوار می اندازم قیافه ام به بچه بسیجیهای خفن دوآتیشه شباهت داره ، حسابی جا زده بود گفت: شما بسیجیها از ما چی میخواید مثلی که تنت حسابی می خاره! من که دیدم چاره ای ندارم جز اینکه از موضع قدرت باهاش صحبت کنم، گفـتم: اتفاقا تویی که تنت می خاره نکنه دوست داری بگم بچه ها بیان سر وقتت؟! _ وقتی که دیدم ترفندم کارساز شده و اندکی از باد بینی جوانک خالی شده بهش گفتم: البته من فعلا نمی خوام برات دردسر درست کنم ولی خودت حاضری کسی مزاحم ناموست بشه؟ ولی پسر قصه ما که بخاطر از دست دان یه طعمه دندونگیر حسابی حالش گرفته شده بود گفت: شماها همه تون همینجوری هستید. من گفتم: چه جوری اینکه نمی ذاریم امثال تو مزاحم ناموس مردم بشن ناراحتت کرده؟ در همین حین دو سه نفر از افرادی که جلوی اون مغازه ها بودند دور منو گرفتن و گفتند: حاجی این دفعه رو ببخشش جوونه و جاهله!! جوانک هم فرصت را مغتنم شمرده و با یکی از دوستاش سوار موتور شدن و از اونجا رفتن.
منم برگشتم سمت موتور و از خانم پرسیدم جریان چیه؟ خانم گفت: این پسره دست دختره رو گرفته بود و هی بهش التماس میکرد بیا برات ماشین بگیرم با هم بریم و دختره مدعیه که می خواسته مزاحمش بشه و بزور اونو با خودش ببره. دخترک به ما گفت حالا که اونا رفتن دیگه میتونه خودش ماشین بگیره و ما هم سوار موتور شدیم و راه افتادیم بریم که نزدیک چهارراه مقدم خانم گفت: برگرد بریم ببینیم دختره چیکار کرد؟ نکنه دوباره اون جوون مزاحم برگرده و بخواد مزاحم بشه. بلافاصله برگشتم چهارراه زرینه که متوجه شدم خانم جوون که حسابی هم تیپ زده بود داره کنار خیابون راه میره و متاسفانه همون جوون دوباره در حالی که ترک یه موتور نشسته بود دنبال دخترک راه افتاده بود و دو پژو 206 دیگه هم داشتن براش بوق میزدند. جوان مزاحم با دیدن ما که کنار دخترک ایستادم متواری شد و پژو ها هم با دیدن فرار جوان موتوری راه خودشونو کشیدن و رفتن. بلافاصله یه پژو 206 صندوقدار که راننده ش آدم ظاهر الصلاحی به نظر می رسید وایساد و کارت خودشو به من نشون داد و گفت من توی سپاه کار می کنم اجازه بدید این دختر رو برسونم . با اصرار خانم دخترک سوار ماشین شد و ما هم که نگران بودیم پشت سر پژو راه افتادیم تا یه وقت خدای ناکرده اتفاق بدی نیفته. راننده اتومبیل مسافر بدحجاب ما رو به مقصد رسوند و ما هم با خیالی آسوده رفتیم خونه.
امروز که به اتفاق دیشب فکر می کردم با خودم گفتم که اگه این دختر با اون سر و وضع کذایی بیرون نمی یومد شاید این اتفاق نمی افتاد از طرفی دلم برای جوانک هم می سوخت و شاید اگر مشکل ازدواج جوونها حل می شد کمتر شاهد این قبیل اتفاقات در سطح جامعه بودیم.
مسئله دوم نحوه مقابله با این قبیل حرکات هست. امر به معروف و نهی از منکر اگه به نحو درست اجرا نشه چه از حیث افراط و چه تفریط عواقب بدی رادر پی خواهد داشت. و البته برخورد تند فقط لجاجت طرف مقابل را در پی خواهد داشت البته منظورم این نیست که سخن کسانی که دم از تسامح و تساهل می زنند سخن درستیه ولی برخورد قهری با این افراد راه حل اولیه نیست و چه بسا در بسیاری موارد بشه با مهربانی و تذکر دوستانه جلوی فاجعه رو گرفت.البته وقتی که شخص مزاحم با تذکر دوستانه دست از مزاحمت نکشه به هر نحو ممکن باید از ناموس مسلمین دفاع کرد.