شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ سلام مجدد. متاسفانه آقاي زرگر يا همون دست نبشته در فيد آقاي دکتر سخني نوشته "خدا لعنت كنه شاه اسماعيل رو كه بزور شمشير تشيع رو به ايرانيها خوروند"
و البته عليرغم ضيق شديد وقت بر خودم واجب ديدم چند کلمه‌اي در پاسخ ايشون بنويسم. اگر چه ميدونم اين نوشته‌ها براي دل ايشون فايده‌اي نداره که حتي اگر خدا بر کوه طور هم تجلي کنه باز معاند ايمان نمياره چه برسه به نوشته هاي بنده حقير
اولا جواب دادن به اين شبهه به منزله مهم بودنش نيست که اين قبيل شبهه ها ازشبهه هاي دست چندمي محسوب ميشن که خيلي راحت با يه نسيم بنيانش فرو ميريزه. اما از اين جهت که يه مقايسه صرفا اجمالي وچند کلمه‌اي بين جذب پيروان در اديان مختلف صورت بگيره و دوستان گرامي بتونن خودشون مقايسه کنند عرض ميکنم. بازهم ميگم قصد جواب تفصيلي ندارم چون نه وقتشو دارم و نه اهميت موضوع به حدي هست که يه واکنش مفصل سريع رو بطلبه
نميدونم مذهب يا دين آقاي زرگر چي هست اما اگر ايشون اهل تسنن باشند عرض کنم که اگه نگاهي به تاريخ بندازيد اين اهل تسنن بودند که بيرحمانه به جان و مال شيعيان اهل بيت تعدي ميکردند. تاريخ پره از قتل عام شيعيان در دوره امويان و قتل و نقص عضو اونها در زمان عباسيان.
حتي در زمان منصور دوانيقي و در زمان مهدي عباسي براي اينکه سنت زيارت اهل بيت تعطيل بشه حکم کرده بودند که هر کس بخواد به زيارت امام حسين بره بايد يک دستش قطع بشه اما با اينحال باز هم شيعيان خراسان و ري و کوفه و مدينه و يمن به زيارت مي‌رفتند و يک دستشون رو فديه مي‌دادند.
آيا اين شدت علاقه حاکي از اين نيست که تشيع ريشه در جان و روح شيعيان داره و عنصر شمشير ضعيفتر از اون هست که اين ايمان رو ايجاد کنه چون اگر شمير سبب گرايش بود همين شمشير هم سبب برگشتن از تشيع مي‌شد
تشيع قدمتي ديرينه داشته و حتي قبل از اينکه افرادي به ابوبکر و عمر گرايش داشته باشند، بودند افرادي که پيروي از علي رو افتخار خودشون مي‌دونستند افرادي مثل سلمان و ابوذر و مقدار و عمار و عبدالله بن عباس و ... در همون زمان پيامبر با توجه به احاديثي که در مدح علي از پيامبر صلي‌الله‌عليه و آله شنيده بودند خودشونو پيرو علي مي‌دونستند
و حتي در زماني که مردم بر اثر جلسه سقيفه از سر عافيت طلبي با ابوبکر بيعت کردند همين افراد بر عقيده‌شون پافشاري و با ابوبکر بيعت نکردند
پس از حکومت اميرالمؤمنين و امامت حسنين عليهم السلام نيز تشيع به بلاد ايران رفته و از همين سيستان ايران افرادي به خونخواهي امام حسين عليه السلام برخاستند و مردم سيستان حاکم دست‌نشانده اموي رو از سيستان اخراج کردند. آيا امام علي و يا امام حسن و امام حسين و امام زين العابدين با زور شمشير تشيع را به سيستان برده‌بودند؟
يا قيامهاي متعددي که بر ضد امويان و عباسيان در عراق صورت ميگرفت و مردمي که علم قطعي به کشته شدنشون در صورت قيام داشتند ايا اين ايمان اين مردم ناشي از اين بود که به زور ايمان اورده بودند؟ کدام حاکم شيعي در آن زمان با زور سرنيزه اين مردم را به تشيع واداشته بود؟
برعکس ما ميبينيم که کشته شدن اينان فقط به خاطر تشيعشان بوده و همه اعمال قدرتها براي برگرداندن اين افراد از تشيع صروت گرفته است. بنابراين اگر بگوئيم برخي مردم با زور سرنيزه سني مانده‌اند باورکردني‌تر است تا اينکه بگوئيم کسي به زور سرنيزه شيعه شده است
همچنين تشيع در بلاد خراسان با زور کدام سرنيزه وارد شده است؟ آيا امامان شيعه يا منسوبان به آنها در عصر خفقان اموي مجال يافته‌اند تا مردم خراسان را مخصوصا مردم هرات و نيشابور و طوس را به زور شمشير شيعه کنند؟ در احاديث بسيار ميخوانيم که فلان مرد هروي از امام مسئله مي‌پرسد
حتي شما ميبينيد که عباسيان براي نيت شوم خود از آل محمد و تشيع مايه گذاشتند و ابومسلم خراساني مردم را با شعار "الرضا من آل محمد" به قيام دعوت مي‌کرد. و مردم نيز به اين اميد که اهل بيت پيامبر به حکومت مي رسند از بلاد ايران فوج فوج به سپاه ابوسلم پيوستند و ابومسلم نيز براي تکميل فريبکاري پس از ورود به مدينه وانمود کرد ميخواهد حکومت را به امام جعفر صادق واگذار کند.
آيا اگر تشيع در ايران نبود ابومسلم ميتوانست با شعار "الرضا من آل محمد" مردم را به قيام بر عليه امويان بخواند؟
و مگر نه اينکه بخاطر انکه شيعيان در ايران و خراسان و بلاد عراق فراوان بودند مأمون عباسي مجبور شد از ترس انکه قيامي از جانب شيعيان صورت نگيرد امام رضا عليه‌السلام را به اجبار به طوس آورده و وليعهد خويش اعلام کند؟ آيا اين خيل شيعيان که مأمون از انان واهمه دارد را امام رضا با زور شمشير شيعه کرده بود؟
کشتاري که توسط حکام اهل تسنن صورت گرفت و شيعيان را در اعصار مختلف از دم تيغ ميگذراند که ابوالفرج اصفهاني که خود از نوادگان بني‌اميه است در کتاب مقاتل الطالبيين پاره‌اي از آن را ذکر کرده است را چگونه تفسير مي‌کنيد؟
ترديد دارم کجا خواندم که يکي از ائمه به اين مضمون فرموده بودن که اگر فتوحات خليفه دوم نبود..مذهب مردم دورترين مناطق بدون شک شيعه بود
آيا گفتار سلطان محمود غزنوي در کشتار شيعيان يا به قول خودش رافضي ها همتي تام داشت را نشنيده‌ايد که به افتخار از اين کشتار ياد ميکند و آن را جهاد ميخواند؟ کدام حاکم شيعه را ميشناسيد که از کشتار اهل تسنن به عنوان جهاد ياد کرده باشد؟
حتي حکام ال بويه که شيعه بودند و از طبرستان برخاسته بودند نيز نشاني از سني کشي ندارند اما از اينطرف حکام مصر و حجاز و خلفاء عثماني و بني عباس که سني بودند را بنگريد که چگونه شيعه کشي ميکرده‌اند که شرح آن اندکي در کتاب شبهاي پيشاور موصوف است
نميگويم که مردم ايران همه شيعه بوده‌اند که به طور قطع و يقين بلادي مانند سبزوار پس از قتل عام شيعيان روزگاري طولاني سني بوده‌اند يا بلاد اصفهان در برهه‌اي از تاريخ سنيان متعصبي بوده‌اند اگر چه در برهه‌اي ديگر از مراکز تشيع بوده است. يا مردمان بلوچستان و کردستان و قسمتي از خوزستان و فارس و قسمتي از شرق خراسان و ترکمنها هنوز هم سني هستند و پيش از اين هم بوده‌اند.
اما اينکه تصور کنيم که اکثريت ايرانيان تا زمان صفويان سني بوده‌اند تصوري گزاف است.
بلکه فرهنگ تشيع قدمتي کهن دارد آنسان که فردي چون فردوسي که زنده کننده زبان عجم است که خود گفته"عجم زنده کردم بدين پارسي" از شيعيان سرسخت اهل بيت است.بوعلي سينا شيعي است. شاعري بسان سنائي مفتخر به تشيع است. مردمان قم و ري همواره بر تشيع استوار مانده‌اند. حکام تشيع نظير شاهرخ خان و بانوي او گوهرشاد‌آغا در اکرام اهل علم و ادب همتي تام داشته اند.
اما اينکه چرا اکثريت قاطع ايرانيان در زمان صفويان شيعه شدند مرهون تلاش علماي بزرگواري است که با استفاده از ابزاري که حکومت براي ترويج معارف در اختيارشان نهاده بود نداي تشيع را در ايران و جاي‌جاي آن طنين انداز شدند. افرادي مانند شيخ بهايي، ملاعبدالله يزدي، شيخ حرّ عاملي، بحراني، سيدنعمت‌الله جزائري، ميرداماد و ... با استفاده از فرصت پيش آمده و به مرور تشيع را در اکثريت قاطع مناطق ايران گسترش دادند.
آري تشيع در ايران محصول حرکت عالمانه و مجاهدت فرهنگي علماء دين و مؤمنان وارسته است و همين است راز پيروزي تشيع بر ساير مذاهب در ايران.
و اگر کسي هم مسلمان نباشد و بخواهد تهمتي را که در متن فيد اشاره کرديم را عنوان کند اگر مسيحي است به ياد بياورد جنگهاي امپراطوري روم عليه مسلمين و يا جنگهاي صليبي را. يا قتل عام مسلمين اندلس را به خاطر بياورد اندلسي که زماني بزرگاني در دانشهاي اسلامي پروريد چنان از تيغ مسيحيان خالي از مسلمان گشت که صداي اذان از مأذنه اي شنيده نشد و حتي اقليتي به نام اسلام در آن زمان نماند
فجايعي که در جنگهاي صليبي اتفاق افتاد مگر از تاريخ محو خواهد شد؟ يا در زمان خودمان ببينيد که جنگ صربستان عليه بوسني جنگي عقيدتي است که به منظور قتل عام مسلمين صورت ميگيرد تا جايي که شکم زنان حامله مسلمان توسط سربازان صرب دريده و با جنين نيمه جان فوتبال ميکردند
و تاريخ از اين دست فجايع زياد در خاطر دارد.
و يا اگر يهودي باشد ستم امپراطوري روم قبل از گسترش مسيحيت بر مؤمنان مسيحي را به ياد آورد که زنان و مردان مسيحي را زنده زنده در اتش ميسوزاندند و يا در زمان حاضر نيز فتنه اسرائيل سندي قاطع در خونخواري يهوديان مومن به تورات تحريف شده‌است.
افسوس که فرصتم نيست که اگر مجال يارم ميشد بيش از اين از جنايات حکام سني و مسيحي و يهودي پرده برميداشتم. ليکن همين مختصر را به مثال ران ملخي که موري به درگاه سليمان آورد تقديم ميدارم به روان همه علماء و شهداء و مومنان شيعه در همه ادوار تاريخ. والسلام
قبول باشد احسنت حق مطلب را ادا فرموديد.
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله مرداد ماه
vertical_align_top